سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نی نی گولو

سلام عزیز دل مامانی

مامانی تو یه دختر بچه شیطون بود که از دیوار راست بالا می رفت...

می رفت توی کمد لهاف تشک ها و ازشون می رفت بالا و با رخت خواب ها سقوط می کرد پایین و قش قش می خندید...

از روی فضولی سه بار رخت اویز رو انداخت روی خودشو یه بار هم تلویزیون رو انداخت روی خودش

یه بار دستش موند لای چرخ خیاطی

یه بار هم اتو رو انداخت رو پاش که جای سوختگیش هنوز روی پاشه

ابایی ولی به پای مامانیت نمی رسه:

یه بار با مخ از پله ها افتاده پایین که به گفته همه فقط خدا نگهش داشته

ین مامان و بابای شیطون بزرگ می شن و باباییت عاشق مامانیت می شه در حالیکه مامانیت از وجود این عشق مقدس هیچ اطلاعی نداشته... با خواست خدای بزرگ باباییت با کلی دردسر به مامانیت می رسه و مامانیت رو خوشبخت می کنه ...

مامانی و باباییت عاشق هم می شن و دارن به خوبی و خوشی زندگی می کنن و هر چند وقت یه بار به وجود یه نی نی اسمونی توی زندگیشون فکر می کنن!!!

من و بابات عاشق هم هستیم . اون قدر عاشق که نفس هامون به هم بنده و یه لحظه نبودن هر کدوممون اون یکی رو از پا در می اره... حاصل این عشق زیبا قراره تو باشی

اما جفتشون هم منتظرن ... منتظر هستند که زمانی برسه  همه چی برای ورودت به زندگیمون اماده باشه ... همه چی فراهم باشه برای اسایشت و بهتر بزرگتر شدنت

من و بابایی هر وقت یه نی نی توی خیابون می بینم اون قدر باهاش بای بای می کنیم و براش بوس میفرستیم که همه فکر می کنند ما دیوونه ایم! بعدش هم به همدیگه می گیم: نی نی ما چه شکلی می شه؟؟؟؟

گاهی دستم رو می ذارم روی شکمم و به این فکر می کنم که روزی قراره توی دلم پرورشت بدم و به دنیا بیارمت و حس می کنم که چه حس خوبی رو قراره تجربه کنم ...

مامان قربونت بره

حاصل عشق مقدس و زیبا ی مامان و بابا قراره تو باشی!

عزیز دلم از حالا تا وقتی که بیای ثانیه ها رو می شمارم...

می خوام بدونی که نیومده توی دل مامان و بابا یه جای ویژه داری که فقط مختص خودته گل نازممممممم



[ دوشنبه 90/3/2 ] [ 5:2 عصر ] [ سپیده ]
درباره وبلاگ

سپیده
سلام من و همسرم توی یکی از روزای گرم تابستون1389 پیوند داغو اتشینی همانند گرمای همون روزا را اغاز کردیم پیوندی با عظمت یعنی همون عشق و حالا روزها و هفتهارو به خوبی و خوشی پشت سر می زاریم هر روز بهتر از روز قبل و منتظر روزی هستیم که خدا یه فرشته اسمونی به ما هدیه بده و تصمیم داریم اینجا براش بنویسیم از تمام دلتنگیهایی که براش داریم تا یه روزی خودش با چشمهای قشنگش و زبون شیواش بخونه
آرشیو مطالب
امکانات وب